آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

وعده های توخالی

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود

هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود

چوپانی این گله به گرگان بسپردند

این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟

رندان به چپاول سر این سفره نشستند

اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!

خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند

هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود .

گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ...

اینها همه لالایی خواباندن ما بود !

ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند

یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود!!!!!!!

                                         ایرج میرزا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد