آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

میر مجلس

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد  

دل رمیده ما را انیس و مونس شد  

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت 

 بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد 

 ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا  

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد 

 بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست  

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد  

طربسرای محبت کنون شود معمور  

که طاق ابروی یار منش مهندس شد  

لب از ترشح می پاک کن برای خدا  

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد 

 کرشمه تو شرابی به عارفان بنمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد 

 چو زر عزیز وجودست شعر من آری  

قبول دولتیان کیمیای این مس شد 

 خیال آب خضر بست و جام کیخسرو  

بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد 

 زراه میکده یاران عنان بگردانید  

چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد  

 

                                                   حافظ علیه الرحمه

دو کاج همسایه

 این شعر زیبا را در پورتال انزلی خواندم که نسخه قدیمش از بیوفایی می گفت و این نسخه از عشق و وفا سرشار است: 

در کنار خطوط سیم پیام ،خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران ،آن دو را چون دو دوست می‌دیدند
روزی از روزهای پائیزی ،زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید،خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ،خوب در حال من تأمل کن
ریشه‌هایم ز خاک بیرون است،چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد،
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد.
مهر بانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد،
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد.
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان،
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان ...
شاعر: محمد جواد محبت