آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

فتنه ی جانها

 

دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای !
ماه من ، آفت دل ، فتنه ی جانها شده ای !

پشت ها گشته دو تا، در غمت ای سرو روان
تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای

خوبی و دلبری و حسن , حسابی دارد
بی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟

حیف و صدحیف که بااینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندر پی سودا شده ای

شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار 
باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای

بین امواج مهت رقص کنان می بینم 
لطف را بین ،که به شیرینی رویا شده ای

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم .
نازنینا ، تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟
شهریار

با مولانا

           تو نه چنانی که منم  


تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی

تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی

من همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی

با همه ای رشک پری چون سوی من برگذری
باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی

دوش گذشتی ز درم بوی نبردم ز تو من
کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی

چون همه جان روید و دل همچو گیاه خاک درت
جان و دلی را چه محل ای دل و جانم که تویی

ای نظرت ناظر ما ای چو خرد حاضر ما
لیک مرا زهره کجا تا به جهانم که تویی

چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم
بر سر آن منظره‌ها هم بنشانم که تویی

مستم و تو مست ز من سهو و خطا جست ز من
من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی

زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم
عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی

مولانا

قطع پیامک های تبلیغاتی

غیر فعالسازی پیامک تبلیغاتی همراه اول

به دلیل شکایت‌های مداوم کاربران از همراه اول، امکان لغو دریافت اس‌ام‌اس‌های تبلیغاتی به امکانات این اپراتور اضافه گشت. شما می‌توانید با ارسال عدد 1 به شمارۀ پیامکی ۸۹۹۹ از دریافت پیامک‌های تبلیغاتی انصراف دهید. به علاوه می‌توانید برای ثبت درخواست عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی همراه اول، با شماره تلفن ۰۹۹۹۰ تماس گرفته و پس از برقراری ارتباط با اپراتور همراه اول، درخواست خود مبنی بر عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی را ابراز نمائید. همچنین در صورتی که می‌خواهید امکان دریافت پیامک‌های تبلیغاتی دوباره برای شما فعال گردد نیز می‌توانید عدد 2 را به شماره پیامکی 8999 ارسال کرده و به این ترتیب از آن پس پیامک‌های تبلیغاتی مختلف را دریافت نمائید.

غیر فعالسازی پیامک تبلیغاتی ایرانسل

برای ثبت درخواست عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی در ایرانسل می‌توانند عدد 2 را به شمارۀ پیامکی ۵۰۰۵ ارسال نمائید (هزینۀ ارسال پیامک به این شماره رایگان است.) همچنین شما می‌توانید از طریق خط ایرانسل خود با شمارۀ 700 تماس حاصل کرده و پس از برقراری ارتباط با اپراتور ایرانسل، درخواست خود مبنی بر عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی را ابراز نمائید.

*    *    *

خَمار مستی

همه عمر برندارم سر از این خَمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد 
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیّتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نِه چو به انتظار خَستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری 
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد 
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران 
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی

سعدی

مولانا مثنوی معنوی دفتر اول ابیات 3013

 

عبرت روباه از طمع گرگ 


شیر و گرگ و روبهی بهر شکار*****رفته بودند از طلب در کوهسار

کان سه با هم اندر آن صحرای ژرف****صیدها گیرند بسیار و شگرف

تا به پشت همدگر از صیدها*****سخت بر بندند بار و قیدها

گر چه ز یشان شیر نر را ننگ بود*****لیک کرد اکرام و همراهی نمود

این چنین شه را ز لشکر زحمت است*****لیک همره شد جماعت رحمت است

چون که رفتند آن جماعت سوی کوه*****در رکاب شیر ِ با فرّ و شکوه

گاو کوهی و بز و خرگوش زفت****یافتند و کار ایشان پیش رفت

هر که باشد در پی شیر حراب*****کم نیاید روز و شب او را کباب

چون ز کُه در بیشه آوردندشان*****کشته و مجروح و اندر خون کشان

گرگ و روبه را طمع بود اندر آن*****که رود قسمت به عدل خسروان

عکس طمع هر دوشان بر شیر زد*****شیر دانست آن طمعها را سند

هر که باشد شیر اسرار و امیر*****او بداند هر چه اندیشد ضمیر

هین نگه دار ای دل اندیشه خو*****دل ز اندیشۀ بدی در پیش او

داند و خر را همی راند خمُوش*****در رخت خندد برای روی پوش

شیر چون دانست آن وسواسشان*****وانگفت و داشت آن دم پاسشان

لیک با خود گفت بنمایم سزا*****مر شما را ای خسیسان گدا

مر شما را بس نیامد رای من*****ظنتان این است در اعطای من

ای وجود رایتان از رای من*****از عطاهای جهان آرای من

نقش با نقاش چه اسگالد دگر؟*****چون سگالش اوش بخشید و نظر

این چنین ظن خسیسانه به من*****ار شما را بود، ننگان زمن

وارهانم چرخ را از ننگتان*****تا بماند در جهان این داستان

شیر با این فکر می زد خنده فاش*****بر تبسمهای شیر ایمن مباش

مال دنیا شد تبسمهای حق*****کرد ما را مست و مغرور و خلق

گفت شیر ای گرگ این را بخش کن*****معدلت را نو کن ای گرگ کهن

نایب من باش در قسمت گری*****تا پدید آید که تو چه گوهری

گفت: ای شه گاو وحشی بخش توست*****آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست

بز مرا که بز میانه ست و وسط*****روبها خرگوش بستان بی غلط

شیر گفت ای گرگ چون گفتی بگو؟******چون که من باشم، تو گویی ما و تو؟

گرگ خود چه، سگ بود کو خویش دید*****پیش چون من شیر بی مثل و ندید

گفت پیش آ، کس خری چون تو ندید*****پیشش آمد پنجه زد او را درید

چون ندیدش مغز و تدبیر رشید*****در سیاست پوستش از سر کشید

گفت چون دید منت از خود نبرد*****این چنین جان را بباید زار مرد

چون نبودی فانی اندر پیش من*****فضل آمد مر ترا گردن زدن

* گر چه غالب دارم اندر بذل فضل*****گاه گاهی هم کنم از عدل فضل

هر که بر در او من و ما می زند*****ردّ باب است او و بر لا می تند

گرگ را بر کند سر آن سر فراز*****تا نماند دو سری  و امتیاز

بعد از آن رو شیر با روباه کرد*****گفت این را بخش کن از بهر خورد

سجده کرد و گفت کاین گاو سمین*****چاشت خوردت باشد ای شاه مهین

و ین بز از بهر میان روز را*****یخنیی باشد شه پیروز را

و آن دگر خرگوش بهر شام هم*****شب چره، ای شاه با لطف و کرم

گفت ای روبه تو عدل افروختی*****این چنین قسمت ز که آموختی

از کجا آموختی این ای بزرگ*****گفت ای شاه جهان، از حال گرگ

گفت چون در عشق ما گشتی گرو*****هر سه را برگیر و بستان و برو

روبها چون جملگی ما را شدی*****چونت آزاریم چون تو ما شدی

ما ترا و جمله اشکاران ترا*****پای بر گردون هفتم نه بر آ

چون گرفتی عبرت از گرگ دنی*****پس تو روبه نیستی شیر منی

عاقل آن باشد که عبرت گیرد از*****مرگ یاران در بلای محترز

روبه آن دم بر زبان صد شکر راند*****که مرا شیر از پس آن گرگ خواند

گر مرا اول بفرمودی که تو*****بخش کن این را، که بردی جان از او؟

تا که ما از حال آن گرگان پیش*****همچو روبه پاس خود داریم بیش

امت مرحومه زین رو خواندمان*****آن رسول حق و صادق در بیان

استخوان و پشم آن گرگان عیان*****بنگرید و پند گیرید ای مهان

عاقل از سر بنهد این هستی و باد*****چون شنید انجام فرعونان و عاد

ور نه بنهد، دیگران از حال او*****عبرتی گیرند از اضلال او

در طلب کعبه


آنان که به سر در طلب کعبه دویدند

چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند 

رفتند در آن خانه که بینند خدا را

بسیار بجستند خدا را ندیدند

چون معتکف کعبه شدند از سر تکلیف 

ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند

  که ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ ؟

(( آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند ))

                   مولانا