آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

یک شعر از جامی

عشق

آرند که واعظی سخنور
برمجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نکته میراند
وافسانه عاشقان همه خواند
خرگم شده ای براوگذر کرد
وزگمشده خودش خبر کرد
زد بانگ که کیست حاضر امروز
کزعشق نبوده خاطرافروز
برخاست زجای ساده مردی
هرگز زدلش نزاده دردی
خرگم شده را بخواند کای یار
اینک خـر تو بــــیار افسار
  جامی