ساده دل
رفته ام از یادش و رفته ز یادم
همچو گیسوی سیاه او اسیر دست بادم
با دل دیوانه گفتم زو جدا شو
کو خریدارت نمیگردد بیا و یار ما شو
دیگر ازعشقت نگو یار تو میگردد عدو
دردی در دل داری ار با ما بگو
یار اگر گشته خریدار رقیب
التماسم از خدا باشد شکیب
رفته ام جز رفتنم راهی ندارم
ساده دل بودم که او کرده شکارم
30/10/94 رودسر کلانمحله منظومه سلمان