آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

حرف دل


مرگ آن است که عشق تو توهّم گردد

آن‌که می‌خواست تو را، قسمت مردم گردد


یا که با سادگی عاشق شوی و چندی بعد

دل تو متّهمِ سوءِ تفاهم گردد


پیش آدم خبر از میوه‌ ممنوعه نبود

حیفِ عشق است که تعبیر به گندم گردد


اشکم افتاد به خاک و به خدا دیدن داشت

چه کسی دیده وضویی که تیمّم گردد؟


مثل یک برکه بی‌ماه فقط می‌خواهم

آن‌چنان غرق تو باشم که دلم گم گردد


باز هم حرفِ دلم را که نگفتم... گفتم؟

عشق بهتر که همین‌گونه ترنّم گردد


 سید_مهدی_طباطبایی

  

نظرات 1 + ارسال نظر

انصافا قشنگ بود شعر

دمت گرم حال کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد