تزویر
برو هرگز نیا پیشم دگر از چشمم افتادی
نمی دانم ازین نادیدن ما تا چه حد شادی
ترا انگاشتم ساده بدور از ریب و پیرایه
ولی انگار میبینم که در تزویر استادی
*
نشانم را نگیر چون از تو دلگیرم
من از دیدار مکاری چو تو سیرم
تو امروز ار سراغی از من شیدا نمیگیری
بدان هرگز بعمر خود سراغ از تو نمیگیرم
سلمان فروردین 94