بی تو
تازه عادت کرده بودم بی تو آرامش بگیرم
نغمه ای نجوا کنم در دل که آسایش بگیرم
خلوتی رفته ز تنهایی خود کامی بگیرم
ساغری ریزم برای خویش و آرامی بگیرم
حافظی بگشوده در دستم پس از سالی بگیرم
بلکه با دیوان او بهر دلم فالی بگیرم
فالهایی از پیاله از لب جام و دل ساغر بگیرم
عاشقی را بار دیگر با غزل از سر بگیرم
در کف دستی صراحی از می گلگون بگیرم
آنقدر مستی کنم تا حالت مجنون بگیرم
پس چرا باز آمدی تا غم بگیرم
موقع فرقت دوباره باز هم ماتم بگیرم
ساغر از دستم گرفتی تا ترا در بر بگیرم
بوسه از ساغر نگیرم از لب دیگر بگیرم
تازه عادت کرده بودم بی تو آرامش بگیرم
نغمه ای نجوا کنم در دل که آسایش بگیرم
26/3/95 انزلی