جوانی
پر و بال جوانی ریخت امروز
چه مانده جز دلی خونین و پر سوز
دلی پر حسرت از یاد جوانی
زمانی را که تو باید زمن بهتر بدانی
بهار عمر ما هم زود طی شد
سفیدی های سر گوید که دی شد
تو خوب این نکته را باید بدانی
ز ما بگذشت هوسهای جوانی
از آن دوران بگوییم و بخندیم
ره غصه به دلها را ببندیم
بندر انزلی94/10/7 ساعت 17.00
منظومه سلمان