آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

امید دل امیدواران

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو،گرچه مریم بشدست از دست 
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که عیسی را از حبس خرید ،آمد
یعقوب برون آمد از پرده مستوری
یوسف که زلیخا را پرده بدرید ،آمد
ای شب به سحر برده در (یا رب و یا رب) تو
آن (یا رب و یا رب)را رحمت بشنید آمد
ای درد کهن گشته،بخ بخ که شفا آمد
وی قفل فرو بسته، بگشا که کلید آمد
ای روزه گرفته تو از مایده بالا
روزه بگشا خوش خوش،کان غره عید آمد
خامش کن و خامش کن زیرا که ز امر  کن 
آن سکته حیرانی بر گفت مزید آمد
(دیوان شمس)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد