آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد(حافظ)

 

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

وان راز که دردل بنهفتم ، بدر افتاد

از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر

ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد

دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافــــه که در دست نسیم سحر افتاد

مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد

بس کشته‌ی دل زنده که بر یکدگر افتاد

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

با دُرد کشان هر که در افتـــــــاد بر افتاد

گر جان بدهد سنگ سیه لعل نیفتد

با طینت اصلی چه‌ کند ، بد گـــــــهر افتاد

حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود

بس طرفه‌  حریفیست کش اکنون بسر افتاد

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:42 http://ghelghelack.rozblog.com

سلام
مرسی
خیلی جالب بود
به منم سر بزن که هم انلاینم هم منتظر
خوشحال میشم نظرت رو درباره ی وبم بدونم
باتبادل لینک موافقی؟
راستی اگه ۵ تا نظر برام بفرستی برات ۲۵۰ تا باز.دید می فرستم .
ghelghelack.tk
عضو هم بشو ایمیلت را هم بزن تا هر روز یه جک و یا اس ام اس دریافت کنی.
ghelghelack.r98.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد