پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که دردل بنهفتم ، بدر افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافــــه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشتهی دل زنده که بر یکدگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دُرد کشان هر که در افتـــــــاد بر افتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نیفتد
با طینت اصلی چه کند ، بد گـــــــهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون بسر افتاد
سلام
مرسی
خیلی جالب بود
به منم سر بزن که هم انلاینم هم منتظر
خوشحال میشم نظرت رو درباره ی وبم بدونم
باتبادل لینک موافقی؟
راستی اگه ۵ تا نظر برام بفرستی برات ۲۵۰ تا باز.دید می فرستم .
ghelghelack.tk
عضو هم بشو ایمیلت را هم بزن تا هر روز یه جک و یا اس ام اس دریافت کنی.
ghelghelack.r98.ir