آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

تو بمــان و دگــران، وای به حال دگــــــران

 

ز تو بگذشتم و بـگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

 

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمــان و دگــران، وای به حال دگــــــران
...

می روم تا که به صاحب نظری باز رسم
محرم ما نبود، دیده ی کوته نظران !!

دلِ چون آینه ی «اهل صفا» می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاری ست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا «تو ببخشای به خونین جگران»

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران !!!!

«شهریارا» غم آوارگی و در به دری
شورها در دلم انگیخته، چون نوسفران

 

" شهریار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد