آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره
آسمان آبی

آسمان آبی

شعر وادب و خاطره

شعر زیبایی از زنده یاد اختر چرخ ادب پروین اعتصامی

                   گرگ و سگ 


  پیام داد سگ گله را، شبی گرگی

که صبحدم بره بفرست، میهمان دارم

مرا بخشم میاور، که گرگ بدخشم است
درون تیره و دندان خون فشان دارم

جواب داد، مرا با تو آشنائی نیست
که رهزنی تو و من نام پاسبان دارم

من از برای خور و خواب، تن نپروردم
همیشه جان به کف و سر بر آستان دارم

مرا گران بخریدند، تا بکار آیم
نه آنکه کار چو شد سخت، سر گران دارم

مرا قلاده بگردن بود، پلاس به پشت
چه انتظار ازین بیش، ز اسمان دارم

عنان نفس، ندادم چو غافلان از دست
کنون بدست توانا، دو صد عنان دارم

گرفتم آنکه فرستادم آنچه میخواهی
ز خود چگونه چنین ننگ را نهان دارم

هراس نیست مرا هیچگه ز حمله  گرگ
هراس کم دلی بره  جبان دارم

هزار بار گریزاندمت به دره و کوه
هزارها سخن، از عهد باستان دارم

شبان، بجرات و تدبیرم آفرینها خواند
من این قلاده  سیمین، از آنزمان دارم

رفیق دزد نگردم بحیله و تلبیس
که عمرهاست بکوی وفا مکان دارم

درستکارم و هرگز نمانده‌ام بیکار
شبان گرم نبرد، پاس کاروان دارم

مرا نکشته، به آغل درون نخواهی شد
دهان من نتوان دوخت، تا دهان دارم

جفای گرگ، مرا تازگی نداشت، هنوز
سه زخم کهنه به پهلو و پشت و ران دارم

دو سال پیش، بدندان دم تو برکندم
کنون ز گوش گذشتی، چنین گمان دارم

دکان کید، برو جای دیگری بگشای
فروش نیست در آنجا که من دکان دارم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد